به نظر میرسد عملکرد دولتمردان حاکم بر امریکا و ذهنیت و توهماتی که نسبت به کشورهای مستقل و غیر همسو با خود دارند از نوعی منطق زورگویانه و کدخدامنشانه و برتری خواهی عجیب حکایت دارد؛ اما حرکت اخیر آنها در تروریسم خواندن نهاد مستقل نظامی یک کشور آزاد و غیرغربی، ذهن ما را به نظریه «داروینیسم اجتماعی» متمایل میسازد.
طبق نظریه داروینیسم اجتماعی گفته میشود که جوامع انسانی مانند ارگانیسمهای زیستی با یکدیگر برای بقا منازعه میکنند. جوامع امروزی غرب در این منازعه برتر از دیگران بودهاند و بنابراین عالیترین مرحله پیشرفت اجتماعی را که تاکنون به دست آمده است، نشان میدهند. پیش از ظهور انسانشناسی تجربی امروزی که گوناگونی فرهنگ انسانی را به طور مستند نشان میدهد و به اصطلاح شیوه نگرش اروپامدارانه مرتبط با داروینیسم اجتماعی کمک میکند، این نظریه در طی دوران تلاش برای دستیابی و استعمار ممالک آفریقایی، در میان قدرتهای اروپایی در اوج شهرت خود بود.
بسط نظریه داروین از زیست شناسی به جامعه انسانی به عنوان یک قانون حیاتی و از داروینیسم اجتماعی به «داروینیسم سیاسی» و بین المللی در ذهنیت دولتمردان امریکایی حکایت از این دارد که از نظر آنان دنیا شبیه یک جنگلی است که اصل «بقای اصلح» (نظریه منسوب به اسپنسر) یا حق طبیعی برتری و حیات قدرتمندترها نسبت به ضعیف ترها باید به هر قیمتی جاری و ساری باشد. در چنین شرایطی به نظر میرسد در عمق استراتژی ایران اسلامی قوی بودن و قوی ماندن و استفاده کامل از تمامی ظرفیتهای قدرت ملی (سخت افزاری و نرم افزاری) امری اجتناب ناپذیر و ضروری میباشد.
ذکر این نکته هم اهمیت دارد که شکل اجرا و بسط این نظریه که (یادآور بسط قانون جنگل در جهان متمدن است) در توجیه استعمار فرانو در عصر حاضر بیشتر از اینکه واقعی باشد در فضای مجازی و رسانهای دیده میشود و همین ویژگی در بررسی میزان تأثیر داروینیسم اجتماعی در شرایط قرون گذشته و استعمار کهنه متفاوت از عصر حاضر و استعمار فرانوبایستی مد نظر قرار گیرد و برای جنبه نرم افزاری آن اهمیت ویژه ای قائل شد. این سخن بدین معنا میتواند تعبیر شود که برای امریکا ترساندن و ترسانیدن مهمتر از وارد شدن در جهنم یک جنگ واقعی است.