همایش «اقتصاد مقاومتی با پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» با همکاری مراکز مختلف مانند مرکز پژوهش های صدرا، دفتر تاریخ و تمدن، خانه مشروطیت و دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری (موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی) در اسفند ماه برگزار می شود. این همایش در خرداد ماه امسال اعلام موجودیت نمود و اولین نشست خبری خود را برگزار کرد. علاوه بر وجه علمی و نظری همایش که مبتنی بر دریافت مقاله است، هدف اصلی آن تبیین و ترویج موضوع اقتصاد مقاومتی است.
برای صحبت در مورد چیستی این همایش و بررسی ابعاد اقتصاد مقاومتی در پیوند با سیاست و فرهنگ و اقتصاد به سراغ موسی نجفی، رئیس همایش رفتیم تا با وی گفتگو کنیم.
متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این استاد دانشگاه است؛
* در ابتدا در مورد چیستی همایش «اقتصاد مقاومتی با پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» و ضروت برگزاری آن توضیح دهید.
ما سابقه بحث اقتصاد مقاومتی را در تاریخ و در موضوع تحریم داشته ایم. موضوع اقتصاد مقاومتی یک بعد سلبی و یک بعد ایجابی دارد. ما فکر کردیم این بحث را به عنوان یک منظومه فکری تمام عیار نگاه کنیم. چه در امسال یا سال های دیگر قابل اجرا باشد و چه نباشد. وقتی طرح ناقص باشد و ناقص مطرح شود، ناقص هم فهمیده می شود.
وقتی کلیت طرح را ولو اینکه همه آن قابل اجرا نباشد نگاه کنیم می فهمیم تا کجا رسیده ایم. لذا این طرح باید در قالب طرح های کلی دیگر در منظومه فکری رهبری مثل بومی سازی و تحول علوم انسانی، جنبش نرم افزاری، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت دیده شود. اما اگر به خط استراتژیک و بزرگ که همان تمدن نوین اسلامی است، نگاه کنیم، اقتصاد مقاومتی جایگاهی ویژه و فراتر از اقتصاد پیدا می کند. حتما یک جز مهم آن اقتصاد است. لذا ما اسم همایش را گذاشتیم «اقتصاد مقاومتی، پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» که نشان دهیم یکی از محورهای اصلی ما اقتصاد است و آن هم در یک چشم انداز هویتی و فکری خیلی وسیع دیده می شود.
اگر به خط استراتژیک و بزرگ که همان تمدن نوین اسلامی است، نگاه کنیم، اقتصاد مقاومتی جایگاهی ویژه و فراتر از اقتصاد پیدا می کند
محورهای دیگری مانند محورهای تمدنی، اجتماعی، سیاسی و… داشتیم. شعار «ما می توانیم» اگر بخواهد به حوزه اقتصاد محدود باشد به «ما نمی توانیم» تبدیل خواهد شد، چون اگر این شعار در حوزه اقتصادی صد در صد محقق شود ولی در دیگر حوزه ها ورود نداشته باشیم، کاری صورت نگرفته است.
شهید مطهری معتقد است اگر ما استقلال را چند جزء کنیم، مهمترین جزء آن استقلال فرهنگی و فکری است و تا استقلال فرهنگی حاصل نشود استقلال سیاسی و اقتصادی حاصل نخواهد شد. لذا اقتصاد مقاومتی دایره ای وسیع تر از خود را شامل می شود که اگر به آن دایره ها توجه نکنیم عملا به جایی نخواهد رسید.
شاید گفته شود بحث اقتصادی به ما مربوط نمی شود چون تخصص ما در حوزه های علوم سیاسی و تاریخ است اما نگاه ما این است که فقدان نگاه کلی نسبت به اقتصاد مقاومتی آسیب زاست و نباید آن را در اقتصاد خلاصه کنیم. وجه اقتصادی بدون دیدن زمینه های فکری و فرهنگی و اندیشه ای، محدود کردن مفهوم اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
شهید مطهری معتقد است اگر ما استقلال را چند جز کنیم، مهمترین جز آن استقلال فرهنگی و فکری است و تا استقلال فرهنگی حاصل نشود استقلال سیاسی و اقتصادی حاصل نخواهد شد
پرسش دیگر این است که رهبری فرمودند اکنون زمان اقدام و عمل است و حرف زدن در این خصوص کافی است. اول اینکه اقدام و عمل ناظر به دولت است و در ثانی مقوله فرهنگ سازی هم ذیل اقدام و عمل قرار می گیرد و فرهنگ سازی و بستر سازی و توجه به همه ابعاد هم اقدام و عمل به حساب می آید. در چارچوب این همایش تدوین چند کتاب هم در دستور کار قرار گرفته است و سعی شده به دور از جنجال ها ابعاد تاریخی قضیه که تقریبا از ۱۲۰ سال پیش شروع شده از طرفی و آن آینده مطلوب که تمدن نوین اسلامی است از طرف دیگر مورد بررسی قرار بگیرد و بدانیم در این وسط کجا قرار گرفته ایم و همه مباحث مانند غربزدگی، تجدد، مدرنیته و مدرنیزاسیون، تهاجم فرهنگی، بحران هویت و… در آن قرار دارد و کمتر مسئله ای وجود دارد که به بحث اقتصاد مقاومتی مستقیم و غیر مستقیم مرتبط نشود. لذا با این نگاه جامع گفتیم به تبیین مسئله بپردازیم.
*چه کاستی هایی در فضای حاضر و در تحلیل موضوع اقتصاد مقاومتی وجود دارد که شما را به ضرورت برگزاری چنین همایشی رهنمون کرد؟
زمانی آسیب شناسی انقلاب این طور بود که دشمن مفاهیم انقلاب را در فضای مارکسیستی تفسیر می کرد، به عنوان مثال به استکبار، امپریالیسم می گفت ولی امام با بحث شیطان بزرگ و استکبار این را به یک ادبیات قرآنی منتقل کردند. مبارزه در فضای مارکسیستی یک معنا می دهد و در فضای اسلامی معنای دیگری دارد.
فقدان نگاه کلی نسبت به اقتصاد مقاومتی آسیب زاست و نباید آن را در اقتصاد خلاصه کنیم
در فضای امروز ما که مارکسیسم دیگر رمقی ندارد پس زمینه های خیلی از بحث های ما لیبرالیسم شده است، حتی مفاهیم دینی و انقلابی ما با پس زمینه های لیبرالیسم دارد معنا پیدا می کند و دولت هم در این زمینه موید است و در پس زمینه یک نوع نئولیبرالیسم، مفاهیم انقلاب را می خواهد بسته بندی کند.
نقد ما به دولت بر مبنای نهضت بیداری اسلامی و تمدن نوین اسلامی است. دیدگاه ما یک دیدگاه اعتدال گرا در زمینه هویت دینی و اسلامی است که اسم آن بیداری اسلامی است. منظور من بیداری اسلامی منطقه نیست، بلکه آن حرکت عمیقی است که به وسیله مرجعیت شیعه قبل از نهضت تحریم تنباکو شروع شده و هنوز هم ادامه دارد و آن سر تکاملی اش هم تمدن اسلامی و نهایت آن هم مهدویت است. ما اقتصاد مقاومتی را نه در پس زمینه های لیبرالیسم که در پس زمینه های بیداری و تمدن اسلامی نگاه می کنیم.
وقتی به این مدل کلی و جامع نگاه می کنیم عیاری به دست می آوریم که در همه زمینه ها از جمله اقتصاد، فرهنگ، هویت، استقلال و… کارآیی دارد. لذا کمبودها را نیز می توان به صورت کلی و جامع نگاه کنیم و هم به صورت جزیی.
بیداری اسلامی آن حرکت عمیقی است که به وسیله مرجعیت شیعه قبل از نهضت تحریم تنباکو شروع شده و هنوز هم ادامه دارد و آن سر تکاملی اش هم تمدن اسلامی و نهایت آن هم مهدویت است
صادق تر از دوستان دولتی با یک نقطه اختلاف بچه های مسلمان هایدگری و فردیدی هستند. ما به آنها می گوییم که ما با اندیشه های شما در نقد غرب قرابت داریم اما یک اختلافی داریم. ما باید در دایره شما قرار بگیریم یا بالعکس؟
اگر آنها در دستگاه هاضمه ما قرار بگیرید و به ما در نقد غرب کمک کنند خوب است. ماییم که آنها را تفسیر می کنیم و جای آنها را نشان می دهیم. اگر قرار باشد ما در دایره آنها قرار بگیریم و آنها ما را هضم کنند اینجا محل اشکال پیدا می شود. چون انقلاب اسلامی به ادیان ابراهیمی و نهضت انبیا باز می گیرد و این کامل ترین دستاورد الهی و وحی مقدس است. این نمی تواند بیاید و صرفا در یک اندیشه ضد غربی هضم شود. مائیم که به بقیه باید معنا و مفهوم بدهیم.
لیبرالیسم هم همین طور است. اگر کلیت لیبرالیسم در بعد تمدنی نقد نشود، ملاک های خود را در همه ابعاد ما تحمیل می کند که کرده است. وقتی دولتمردان و مسئولین و حوزه های ما دیدگاه تمدنی نداشته باشند، بسته را ندارند. لذا در یک جایی دیدگاه تمدنی غربی ولو اینکه تعلق فرهنگی ما دینی باشد آن تعلق تمدنی کار خود را می کند و اقتصاد مقاومتی هم از این مقوله جدا نیست.
ما به بچه مسلمان های هایدگری و فردیدی می گوییم که ما با اندیشه های شما در نقد غرب قرابت داریم اما یک اختلافی داریم، ما باید در دایره شما قرار بگیریم یا بالعکس؟
*به نظر می رسد ما از مفاهیم غربی به طور کلی عبور نکرده ایم و حتی موضوع اقتصاد مقاومتی توسط لیبرالیسم مصادره می شود؟
من نقدی نسبت به دوستان هایدگری و فردیدی وارد کردم اما هرچند التقاط دارند و باید از یک جایی از آنها جدا شد ولی حضور آنها را مفید می دانم ولی مجموعا چون جلوی قسمتی از سطحی بودن نسبت به غرب را می گیرند، زحماتی که کشیده اند مثبت بوده است اما از طرفی انقلاب را نباید مصادره بکنند.
به غیر از آن جمله معروف که «صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است»، جمله ای از دکتر فردید نقل است که می گوید هرچند من به لحاظ نظری از غرب عبور کردم اما همه ما عملاً در غرب گرفتاریم. این حرف خیلی خوبی است. لباس پوشیدن ما و آداب ما تحت تاثیر آن است. اما یک جایی ما باید از عملاً غرب عبور کنیم و اقتصاد مقاومتی از آن مسائلی است که با آن عملاً می توان از غرب عبور کرد.
یک جایی ما باید از عملاً غرب عبور کنیم و اقتصاد مقاومتی از آن مسائلی است که با آن عملاً می توان از غرب عبور کرد
این عبور عملی از اینجا شروع می شود که شما به صورت مسئله عمیقاً نگاه کنید و به دنبال یک جواب عمیق باشید. اما یک وقت این جواب عملی خیلی سطحی است و یک نوع غرب زدگی مضاعف در خود دارد. من نقطه مشترکی بین این دولت و دولت گذشته می بینم، علیرغم اینکه سلایق سیاسی آنها متفاوت است و آن اشتراک این است که هر دو دولت پاسخ های عملی و سطحی به مسائل عمیق دارند. یعنی مسائل را از بعد نظری و عمیق فکری خالی می کنند و سعی می کنند با یک جواب عملی بسیار سطحی معضلات بزرگ را حل کنند و وقتی هم که نمی توانند حل کنند فرافکنی می کنند.
به نظر من این یک ضرر برای انقلاب است که به مسئله درست پرداخته نشود و نه ابعاد مسئله مطرح می شود و نه جواب. این خطرناک است. در این قضیه هم بین این دو دولت تفاوتی نیست و هر دو محصول سطحی نگری در دو جناح مختلف است.
در مناظره بین هیلاری و ترامپ علیرغم ابتذالی که در این مناظره بود درسی هم یاد می گیریم که آنها از خط قرمزهای خود یعنی سکولاریسم و آزادی های مدنی که خودشان به آن اعتقاد دارند نمی گذرند. قرار نیست هر رئیس جمهور آمریکا بخواهد از دوره آبراهام لینکلن شروع کند و همه چیز را زیر سوال ببرد. در مورد کشور ما هم همین طور است که ما عیارها و خط قرمزهای خودمان را داریم. نه یک رئیس جمهور و نه یک وزیر و.. قرار نیست هیچکدام تئوریسین باشند ولی قبلا تئوریسین ها حرف خود را زده اند و آنها باید اجرا کنند.
اتفاقا اینها می آیند و در مقام نظریه پرداز قرار می گیرند و دوباره برخی از ارزش های انقلاب را بازخوانی و بازسازی می کنند. خیلی از مدیران ما نه تنها اجرایی نیستند بلکه دوباره در مقام نظر با کمک روشنفکران و فضای نئولیبرالیسم که در کشور وجود دارد دوباره این مفاهیم را بازسازی می کنند.
آنها بر سر عیارها و خط قرمزها دوباره شبهه می کنند. اینکه ما دوباره در اقتصاد مقاومتی برمی گردیم و بر اساس معیارهای خودمان خود را ارزیابی می کنیم یک سنجش خودی است در زمانی که سنجش های ما در حال غیر خودی شدن است.
لذا ما دوباره نیاز داریم به تاریخ رجوع کنیم و به آینده نگاه داشته باشیم البته با یک نگاه جدید و نه شعاری. متاسفانه دانشگاه ها و حوزه های ما الان تولید نمی کنند اما این دلیل نمی شود که ما به نقطه مقابل برویم و در یک حال مرعوبیتی بخواهیم از انقلاب در آن فضای جدیدی که خودمان فکر می کنیم ندارد، تفسیرهای نادرستی کنیم.
برخی هر اندیشه ای غیر از اندیشه خود را چماق و طرفداری از رژیم و ارتجاع می دانند و با صد برچسب اجازه نمی دهند کسی حرف بزند. آنها مدام در حال بازتولید کردن هستند. اگر جاهایی بحث های عمیق تری در حوزه های تمدن اسلامی، اسلامی سازی علوم انسانی و اقتصاد مقاومتی می شود تنها به ما شوک وارد می کند. ما مجبوریم این شوک ها را نشان دهیم.
*یکی از مفاهیمی که که غربی ها خیلی بر آن تاکید دارند موضوع جهانی شدن است. روشنفکران داخلی نیز به این مفهوم دامن می زنند و در حال تئوریزه کردن آن هستند این در حالی است که به نظر می رسد جهانی سازی در مفهوم حقیقی خود به نوعی استعمار نوین است؟
گاهی ما لیبرالیسم را حداقلی، گاهی متوسط و گاهی حداکثری می بینیم. لیبرالیسم در بحث جهانی شدن حداکثری است، چون فلسفه سیاسی لیبرالیسم به یک نظریه فلسفه تاریخی بازمی گردد که از فوکویاماست.
یعنی در بحث جهانی شدن به طور محتوم اندیشه لیبرال دموکراسی آخرین حلقه تاریخ است. کسانی که این را تکرار می کنند حتی در غربزدگی هم مضاعف اند. در خود غرب در مقابل نظریه پایان تاریخ نظریه دیگری وجود دارد که جنگ تمدن های هانتینگتون است. البته این هم پیروزی لیبرالیسم را قبول دارد. این نظریه لااقل قائل است که سه تمدن دیگر غیر از تمدن غرب وجود دارد. لذا جایی برای تمدن اسلامی قرار می دهد که در انتها معتقد است جنگی صورت می گیرد.
کسانی که در داخل صحبت از جهانی شدن می کنند حتی این مسئله را هم نمی بینند و فقط لیبرالیسم حداکثری آن هم در فلسفه سیاسی در یک پیوند خیلی نامبارک با یک فلسفه تاریخ افراطی پایان تاریخ فوکویاما را می بینند که در اینجا هیچ حق حیاتی برای ما باقی نمی ماند.
بیداری اسلامی قائم مقام و جانشین نظام سیاسی بوده است، بیداری اسلامی از مصر با حمله ناپلئون شروع شده است اما عمق یافتن بیداری اسلامی در جهان تشیع و با محوریت اقتصاد مقاومتی در قضیه فتوای تحریم میرزای شیرازی است
انقلاب اسلامی خود یک پایان بر پایان تاریخ است. هم در فلسفه سیاسی و هم در فلسفه تاریخ. خود طرح نظریه مهدویت، پایان تاریخ را می شکند. تمدن نوین اسلامی به صورت پروسه ای و یک روند طبیعی پایان تاریخ را می شکند. اینها چون به این بسته اعتقادی ندارند ولو اینکه تعلق دینی دارند و خائن هم نیستند و حتی دلسوزند اما چون تعلق تمدنی شان به آن حرف هاست و در لیبرالیسم حداکثری فکری و فلسفی و تاریخی فکر می کنند این تعلقات فرهنگی شان هم جواب نمی دهد.
مجموعه حرف ما این است که بزرگترین چیزی که در شاخص های هویتی این بحث ها وجود دارد «ما می توانیم» است. ابعاد نورانی «ما می توانیم» خیلی زیاد است. ما اگر بخواهیم این بحث ها را به ورزش، اقتصاد، تولید، صنعت، مدارس و.. منتقل کنیم تمام کشور را در بر می گیرد. اما به زودی نمی توان این کار را انجام دهیم. ما باید طرح دهیم و نقطه های کوتاه مدت، متوسط و دراز مدت را در هر کدام از این رشته ها پیدا کنیم و در آخر مثلا ورزشکار خوب ما فکر کند هویت سازی و «ما می توانیم» در ورزش به چه معناست.
این باید از یک جایی شروع شود. ما در این همایش می خواهیم تلنگری بزنیم که زمین لرزه بزرگتری در راه است و همه بخش ها باید به این نقش بزرگ فکر کنند.
*شما نقش علمای دین را در بعد تاریخی و بستر تاریخی اقتصاد مقاومتی چگونه ارزیابی می کنید؟
در زمانی که نظام سیاسی قاجار و پهلوی بر سر کار است و ما از یک نظام سیاسی نیرومند بی بهره ایم، یک چیزی باید بار هویتی ما را بکشد. آن را در نهضت بیداری اسلامی، علمای ما انجام دادند. بیداری اسلامی قائم مقام و جانشین نظام سیاسی بوده است و این در زمانی بوده که نظام سیاسی قاجار و پهلوی نظام سیاسی صالحی نبوده است.
بیداری اسلامی از مصر با حمله ناپلئون شروع شده است اما عمق یافتن بیداری اسلامی در جهان تشیع و با محوریت اقتصاد مقاومتی در قضیه فتوای تحریم میرزای شیرازی است. یعنی ورود بیداری اسلامی و نقطه ثقل آن که از بعد نظامی به فاز سیاسی و اقتصادی عمق پیدا کرده جریان میرزای شیرازی است. از میرزای شیرازی به بعد این جریان قطع نشده است.
بیداری اسلامی در یک حرکت تکاملی به طرف نظام و هویت حرکت می کند. اینکه حرکت بیداری جهان اسلام به یک عمقی تبدیل شده اتفاقا با نهضت تحریم شده است. الان هم ایران پرچمدار تمدنی و حداکثری بیداری اسلامی است.