آیا تنباکو یک قرارداد صرفا اقتصادی بود یا ابعاد فرهنگی و سیاسی بلندمدتی را دنبال می کرد؟ برخی از احتمال ورود همه جانبه انگلیس به ایران و پایه گذاری سازوکارهایی مانند کمپانی هندشرقی در ایران در ماجرای تنباکو سخن می گویند. این تحلیل چقدر مطابق واقع است؟
قرارداد رژی، یک قرارداد صرفاً اقتصادی نبوده است، در واقع میتوان گفت تتمهی قرارداد قبلی بود. قراردادهای قبلی که انگلیسیها با ایران داشتند، مخصوصاً رویتر، نشان میدهد اینها قراردادهای سیاسی مهمی بودند. یکی از تحلیلهایی که راجع به قرارداد رویتر وجود دارد، این است که خود انگلیسها میدانستند این قرارداد قابل اجرا نیست، و وقتی هم که امضا شد خیلی تعجب کردند؛ اما این را به عنوان یک حربهی سیاسی در مقابل روسها، در دستشان نگه داشته بودند؛ وگرنه میدانستند چنین ابعادی از یک قرارداد در یک کشور، نمیتواند اجرا بشود. البته بعداً، آرامآرام قسمتهایی از آن حذف شد و نهایتاً قرارداد رژی بعد از چند سال اتفاق افتاد. اگر مجموع قراردادهایی که انگلستان داشته، از رویتر تا رژی، را بررسی کنیم، به نظر من میتوانیم نتیجهای که کمپانی هند شرقی در هند کسب کرد و آرامآرام هند را تصرف کرد، اینجا هم ببینیم.
برای اینکه شرایطی که توسط کمپانی هند شرقی در هند رخ داده بود، در ایران هم رقم بخورد چند راه وجود داشت: یک راه تضعیف حکومت مرکزی بود. در هندوستان، بعد از حمله نادر به هند و از بین رفتن گورکانیان و لطمه شدیدی که حکومت هند خورد، جایِ پای خارجیها در آنجا بیشتر باز شد.
دوم، ایجاد اختلاف مذهبی بین مسلمانان، هندوها و سایر گروهها بود. البته در ایران این امکان وجود نداشت، به دلیل اینکه از دوران صفویه به بعد، مذهب شیعه در ایران رسمی بود، و استعمارگران برای ایجاد اختلاف از راه دیگری وارد شدند، و آن ساختن فرقه بابیه و بهائیت بود (یعنی ازلیها و بهائی که هر دو به یک نقطه میرسیدند). این ترفند نیز در ایران چندان موفق نبود؛ اگرچه کارهایی انجام شد و حمایتهایی صورتگرفت اما این ترفند از یک فرقه سیاسی و اقلیت ناچیز فراتر نرفت و ما میبینیم که علمای بزرگ ما و شخصیتهای دینی آن روز ما، روی بهائیها و بابیها حساسیت فوقالعادهای داشتند، و به آنها اجازه ندادند که شهرهای مختلف را به شورش و ناآرامی بکشانند.
برای همان عامل اول بود که علما تضعیف بیش از اندازهی حکومت مرکزی را نمیخواستند. حتی در قضیهی قیام تحریم تنباکو هم این بحث دیده میشود. یعنی روحانیون و علما نمیخواستند حکومت مرکزی از بین برود. برای همین هم نامهی مرحوم سید جما، که خواهان سرنگونی و از بین رفتن ناصرالدین شاه بود، را مرحوم میرزای شیرازی و علمای بزرگ دیگر نمیپذیرند؛ علما نسبت به این قضیه احتیاط داشتند. مخصوصاً اینکه غیر از مسئلهی کمپانی هند شرقی و تجربه هند، مسئلهی طمع عثمانیها در این بین مطرح بود.
حتی قضیهی وحدت اسلامی سید هم این ایرادات را داشت که اگر این وحدت با عثمانیها صورت میگرفت، هم ایران و هم تشیع تضعیف میشدند. لذا علما، با ظلم قاجارها مقابله میکردند، اما نه در حدی که تجربهی کمپانی هند شرقی در هند و تجربه عثمانی و طمع آنها، باعث تضعیف ایران و تشیع بشود.
بحث سوم نیز این است که تسخیر بازار اقتصادی و وابستهکردن کشور به اقتصاد بینالمللی و اروپایی هم مهم بود. برای این کار باید اقتصاد و توان داخلی را از بین میبردند. اقتصاد ایران از دوران صفویه به بعد، اقتصاد قدرتمندی بود و توانسته بود در زمینههای مختلف نظیر کشاورزی، صنعتی و حتی هنری روی پا خودش بایستد و موفق بود.
استعمارگران آرامآرام تلاش میکردند تا این موفقیت را از بین ببرند. در قرارداد رژی دیده میشود که مسئله آنها فقط مسئله اقتصاد نیست و تسخیر بازار ایران خیلی فراتر از این هدف است. به نظر من پشت این قضیه یک قضیه هویتی سنگینی دیده میشود. در مکاتبات میرزای شیرازی و علمای بزرگ دیگر نیز، حساسیتهای بحث هویت کاملاً در قرارداد رژی دیده میشود.
به نظر من لغو قرارداد رژی علیرغم ضرر مادی و خسارتی که برای ایران داشت، اما ارزش بسیاری داشت و باعث شد ایران در برابر استعمار و انگلیس خودی نشان دهد؛ این مسئله بسیار مهمتر بود و باعث شد ایران به راهی غیر از هندوستان و تصرف و تملک چیزی مثل کمپانی هند شرقی برود.
البته خیانت عجیب نیست و به اصطلاح شاخ و دم ندارد. یک طرف رویتر دیده میشود، و در طرف دیگر قرارداد ۱۹۱۹ وجود دارد که آنهم یکجوری شبیه همان وابستهکردن کشور بود که الحمدلله هیچکدام از اینها به اجرا نرسید. یک علتش همان قدرت نیرومند تشیع در ایران و برخی رهبران آگاه بود که اجازه این کار را به استعمار ندادند.
حتی وقتی میرزای شیرازی حکم را صادر کردند و شایعه شد که آن قرارداد لغو شده، ایشان میگویند: «تا قطع ید فرنگی از کشور، ادامه دارد.» این که تا آخر ادامه پیدا نکرد، به توان مردم هم بستگی دارد؛ اما خودِ جملهی میرزای شیرازی نشان میدهد حواس مرحوم میرزای شیرازی کاملاً جمع بوده و میدانستند که ممکن است قضیه کمپانی رژی مانند قضیه کمپانی هند شرقی بشود و مسئله، مسئلهی سلطه است.