ارزیابی نظریه «نیروی سوم» در تحولات سیاسی دو قرن اخیر ایران

موسی نجفی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در کانال شخصی خود یادداشتی پیرامون موضوع ارزیابی تاریخی نظریه سیاست «نیروی سوم» در تحولات سیاسی دو قرن اخیر ایران، نگاشته است که در ادامه می خوانید؛

نظریه استفاده از سیاست نیروی سوم هر چند ما بین دو نظریه موازنه مثبت و موازنه منفی است ولی در تاریخ تحولات ایران بعد از سقوط صفویه تا به امروز به عنوان چاشنی و مکمل هر دو سیاست متضاد قبلی استفاده می گردیده است، اما ویژگی اصلی و ممیزات خاص این نظریه اصول و زمینه هایی دارد که عبارتند از:

نیروی سوم به قدرتی گفته میشود که سابقه استعماری و یا تجاوز و یا بدعهدی در کشور میزبان نداشته و حضور آن در بخش هایی از کشور خطرناک نمی باشد.

کشور نیروی سومی باید دارای چنان قدرت و توانمندی باشد که بتواند در مقابل و یا به عنوان پر کردن خلاء کشورهای سلطه گر قرار گرفته و از فشار و زورگویی کشور و یا کشورهای قلدر و متجاوز کم کند.

کشور نیروی سوم باید تا حدود زیادی از مرزهای جغرافیایی کشور میزبان دور باشد تا طمع ارضی پیدا نکند.

کشور نیروی سوم باید در شرایطی نباشد که خود به قدرت سلطه گر بعدی مبدل گردد.

حضور نیروی سوم بایستی مدیریت شده و محدود و در زمینه و یا زمینه هایی باشد که بتوان از آن به صورت گذرا و موقت بیشترین نفع را برده و کمترین هزینه و آسیب را داشته باشد.

سیاست استفاده از نیروی سوم بایستی از طرف کشور مستقل و رجال سیاسی کارآزموده و امین و بافراست و سیاست دان انجام شود و از آنها طی یک برنامه راهبردی و مشخص و زمان بندی شده در فرایندی معلوم استفاده گردد. سیاست نیروی سوم میتواند از یک واکنش مقطعی و زود گذر در یک «بحران مقطعی» برای حل مسئله خاص شروع شده و تا یک سیاست و «استراتژی ملی» بلند مدت ادامه یابد .

کشور نیروی سوم ممکن است در منافع کوتاه مدت خود با کشور میزبان همراهی ، ولی در منافع دراز مدت خود آن کشور را طمع و برگ برنده «قمار سیاست» قرار دهد.

استفاده از نیروی سوم مانند «وسیله» و نه «هدف» بایستی تلقی گردد لذا رسم روزگار و «قانون سیاست» ایجاب می کند که وقتی می خواهی دیگری را وسیله برای اهداف ملی خود قرار دهی، بایستی مواظب باشی تا او تو را وسیله اهدافش قرار ندهد!!

مفید بودن و یا نبودن هر یک از موارد دهگانه گفته شده در مقاطع تاریخی گوناگون و موضوعات مهم  باید به طور جدا و با عمق و تانی بررسی گردد.

استفاده از این سیاست و تجویز میزان موفقیت آن به مثابه طبیب حاذقی میماند که برای بیمار خاص و بیماری معلومی بایستی به میزان معینی از دارو را تجویز نماید. رعایت کردن این شرایط منجر به سلامتی و عدم رعایت آن ، تشدید مرض و یا مرگ مریض را به دنبال خواهد داشت.

موفقیت و یا شکست در سیاست استفاده از نیروی سوم در معادلات سیاسی امروز در مسئله برجام یا به اصطلاح «برجام اروپایی» بسته به ارزیابی و تطبیق شرایط با بندهای مذکور دارد؛ بندهایی که در «تجربه تاریخی روابط خارجی ایران» همچون «عیاری» برای سنجش درست عمل نموده است و اطلاع دیپلمات و سفرای ایرانی تراز انقلاب از این عیار و سنجش  لازم و ضروری است.

در تاریخ تحولات سیاسی ایران در ارتباط با قدرت‌های فرامنطقه ای یکی از سه سیاست اصلی  سیاست مشهور به نیروی سوم است؛ این سیاست از نظر ارزشی مابین سیاست موازنه منفی با سیاست موازنه مثبت است . استفاده عملی از نیروی سوم در دو سده گذشته در مواردی «کارآمد» و در مقاطعی «ناکارآمد» و حتی «فاجعه بار» بوده است .

اهمیت این مطلب از این نگاه ناشی می‌شود که امروز بخصوص پس از مسئله برجام دوباره نظریه نیروی سوم قوت گرفته و حتی اجرا میگردد برای همین بحث از ابعاد تجربه تاریخی آن و شرایط این آزمون مهم است.

اما در مورد بخش اول یعنی کارآمدی این سیاست می‌توان از استفاده فرهنگی و نه سیاسی و نه نظامی میرزا تقی خان امیر کبیر از نیروی سوم نام برد؛ وی سعی داشت عقب ماندگی علمی ایران را با آوردن معلمینی از دول بیطرف و غیر بدنام اروپایی جهت تدریس در دارالفنون جبران کند فلذا داودخان مسیحی به عنوان نماینده میرزا تقی خان امیرکبیر به اتریش رفت تا به سفارش وی هفت استاد در زمینه کارهای نظامی و امور وابسته به آن، استادی برای آموزش فیزیک، شیمی و داروسازی و دو معدن‌چی که در کار معدن توانمند باشند را به خدمت بگیرد.

بدین ترتیب ۷ استاد به ایران دعوت و به عنوان اولین استادان دارالفنون مشغول به کار شدند.

اضافه بر این هفت نفر شخصی به نام موسیو ریشارد (Richard) فرانسوی که فارسی را خوب می‌دانست و تقریبا ایرانی شده بود نیز برای تدریس در رشته‌های زبان فرانسه و جغرافیا برای دارالفنون استخدام شد. معلمان اروپایی همه در رشته مربوط به خود افراد دانشمندی بودند و علاوه بر وظایف تدریسی به تألیف کتاب‌های درسی هم می‌پرداختند. بعدها معلمینی از ایتالیا، آلمان و فرانسه نیز استخدام شدند.

چنانچه در بررسی اولیه می‌توان دید سیاست نیروی سوم با شرایطی خاص و در حوزه محدودی مثل فرهنگ و آن‌هم توسط رجل خوش‌نام و ضابطه مندی مثل امیرکبیر توانست ثمرات خوبی برای کشور داشته باشد.

اما این شروع ماجراست، چرا که تداوم این سیاست در زمینه سیاسی و نظامی و حتی جاده یک طرفه فرهنگی، آرام آرام به معضلی بزرگی برای کشور مبدل گشت و بعدها مسیونرهای مذهبی اروپایی و سپس ترویج زبان فرانسه و استفاده از مستشاران خارجی شتاب بیشتری گرفته و به نوعی فرهنگ تقلید و بی تحرکی و حتی برتری طلبی غربی مبدل گشت.

نکته مهم در استفاده از نیروی سوم و ظاهرا بی‌طرف در بر طرف کردن مشکل علمی و یا فرهنگی،  وسواس و دقت نظر فرد متدین و وطن دوستی چون امیر کبیر است که در شرایط ایران پس از ترکمانچای و با آن فشار فزاینده روس تزاری و بریتانیای قرن نوزدهمی باز مقاومت و دقت نظر در خور توجهی داشته است.

امروز ما باید حتی از آن زمان هم جلوتر رفته و این سیاست را در عرصه فرهنگ و علم و چه رسد به سیاست به حداقل برسانیم؛ چرا که انقلاب اسلامی، انقلابی الهی و با تکیه به توانمندی ملی و مردمی به وجود آمده و در شرایطی که فرهنگ غرب و بالتبع آن سیاست غربی به دنبال راههای نفوذ هستند، چنین امکانی را نباید خیلی راحت به آنان داد!! و اگر دری را برای خارجی باز کردیم ببینیم چه در را می بندیم.

انتشار در:

دیدگاهتان را بنویسید