تحلیل تاریخی به مناسبت ۱۴ اسفند سالروز فوت دکتر مصدق
✅ پرسش هایی است که ذهن بسیاری از جوانان و نیروهای مومن به انقلاب و حتی بسیاری از مردم را درگیر کرده است و هنوز هم پرسش های داغ و مطرحی در مورد نوعی قضاوت تاریخی در مورد مرحوم دکتر محمد مصدق مطرح است ؛ جواب و یا نزدیک شدن به جواب این پرسش ها کمی زحمت دارد و محتاج به دانستن مقدمات و شرایطی است ؛ به نظرم در این مورد سه سطح و زاویه بحث را می توان دنبال نمود : اول : جریان دکتر مصدق و یا دکتر شریعتی و یا مهندس بازرگان ، هر کدام در طیف و گروه فکری و یا سیاسی خاصی قرار می گیرند و در قبل از استقرار جمهوری اسلامی یعنی سال ۱۳۵۷ جایگاه و یا تاثیر خاص خودشان را داشته اند. دوم : بررسی شخصیت فردی و انسانی و روحیات جزئی هر یک از این افراد مهم است. سوم : جریانی سیاسی که امروز بعد از انقلاب اسلامی با تمسک به این افراد و یا قسمتی از افکار این اشخاص، دنبال مسیری موازی مسیر انقلاب اسلامی و یا تفسیر خاص از سیاست امروز در ایران بوده و هستند . به نظر من معدل گرفتن از این سه نوع نگاه میتواند قصاوت درست و معتدل و منصفانه ای نسبت به آنها ارائه نماید .
از نظر شخصی و شخصیتی هر یک از این اشخاص در دوره حیات خود موثر و جریان ساز بوده و توانسته اند نسبت به بخشی از جامعه دارای تاثیراتی باشند و علت نگاه مثبت همان بخش از جامعه هم توجه به همان ویژگی ها و نقاط برجسته شخصیتی آنان است ؛ اما در کنار این صفات مثبت ، وقتی این اشخاص بخواهند در سطح ملی و فراجناجی و در قالب رهبری حرکت های سیاسی و یا فرهنگی ظاهر شوند آن وقت است که نقاط ضعف شخصی و شخصیتی و فکریشان آرام آرام به منضه ظهور می رسد. شما به این موارد می توانید جریانات سیاسی و حزبی و فکری امروزی را هم اضافه کنید که با بزرگنمایی و پنهان شدن پشت سر نام و شخصیت این افراد دنبال مقاصد دیگری بوده و هستند؛ با این وصف دکتر مصدق به عنوان یک شخصیت و شخص فردی در برهه ای از تاریخ یک جایگاهی دارد و به عنوان جریان ملی گرایی و جبهه ملی در زمانه خودش و بعد از آن جایگاه دیگری خواهد داشت و امروز هم به عنوان نوعی “ناسیونالیسم ایرانی” در موقعیت دیگری قرار می گیرد. در مورد دکتر شریعتی و جریان “روشنفکر دینی” و همچنین مهندس بازرگان به عنوان نهضت آزادی هم مسئله از جهاتی مثل صورت مسئله دکتر مصدق است .
و اما نکته بسیار مهمی که به نظرم به عنوان “شاخص و تراز” می تواند مطرح باشد و البته به شخصیت این افراد کمتر مرتبط و به جریان سیاسی پشت سر اینان بیشتر مرتبط می باشد این است که اگر انقلاب اسلامی را سطح عمیق تر و پیشرفته و متعالی جریان “هویتی بیداری اسلامی” بدانیم ، این افراد بخصوص،دکتر مصدق شخصیت ملی و حتی ضد استعماری مثبتی در حد خودش داشته است ( توجه داشته باشید از زمانی سخن میگوییم که مبارزات در قالب فضای عصر مشروطیت و نوع نگاه خاص نسبت به غرب استعمارگر به جلو می رود و استعمار سیاسی جلوه بیشتری از استعمار فرهنگی و یا غرب تمدنی داشته است ) ولی در شاخص و جریان عظیم بیداری اسلامی و هویتی شیعی قرار نمی گیرد . به خلاف دکتر شریعتی که در راستای بیداری اسلامی دیده می شود ، ولی در لایه های اولیه و سطحی آن قرار گرفته و با عمق یافتن جریان بیداری اسلامی در جمهوری اسلامی و بخصوص در دوره تمدن اسلامی ، کمتر می توان جایگاه طراز اولی برایش تصور نمود .
به نظر من به خلاف تصور برخی اشخاص ، اتاق فکر و اراده خاصی در جمهوری اسلامی به دنبال حذف نام این اشخاص نبوده و نیست ( به غیر از موارد جزئی و موردی و مقطعی ) ولی علت کم رنگ شدن نام و یاد و افکار آنان نسبت به گذشته این است که این افراد را نمی توان به مدت طولانی “فرا زمانی” نگریست۰ با شروع مبارزات و افکار امام خمینی علیه استعمار دکتر مصدق کم رنگ شده و با عمق یافتن ابعاد نظام جمهوری اسلامی و با طرح افکار اسلام شناسانی مثل استاد مطهری، امثال دکتر شریعتی به طور طبیعی کمتر مطرح شدند و بخصوص با ورود به دهه چهارم و پنجم انقلاب اسلامی و نگاه جامعه در سطح و زمینه تمدن اسلامی نه فقط این افراد بلکه بسیاری دیگر از اشخاص حتی تراز بیداری اسلامی سه دهه اول انقلاب نیز کم تاثیر شده و حرف نو آورانه و مهمی برای امروز نداشته و ندارند. در خاتمه انصاف در تحلیل و همه جانبه نگری و جدا کردن مطالب از یکدیگر را به همه دوستان توصیه می کنم .